حالت سیاه
30-04-2024
Logo
فقه اسلامی - موضوعات متفرقه - درس 19 : آداب كسب وکار – اخلاق و رفتار بازار.
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

 سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد امین صلی الله علیه وسلم. بارخدایا تنها آنچه به ما آموختی را می دانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایاعلمی را به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آنچه به ما آموختی بهره مند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمره ی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرامى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند و با رحمت خود ما را از جمله ی بندگان صالح خود قرار بده.

آداب کسب وکار:

1 ـ تاجر باید تجارت خود را با نیت پاک آغاز کند:

 برادران گرامی در درس گذشته برخی از بندهای آداب کسب وکار از امام ابوحامد غزالی بیان نمودیم و اشاره کردیم که تاجر باید تجارت خویش را با نیت پاک آغاز کند و از جمله ی ا ین نیت ها خودداری از دست دراز نمودن جلوی مردم و اطلاع از اموال آنان است. هم چنین قصد خدمت به مسلمانان را داشتن از این نیت ها شمرده می شود. قصد امر به معروف ونهی از منکر داشتن وایجاد ارتباط نیکو وعادلانه با مردم و تسبیح خداوند در حین تجارت از این موارد است. اگر این امور را انجام دهد در حقیقت این تجارت بخشی از اعمال نیک او می گردد.

2 ـ باید در پیشه وتجارت خود قصد انجام یکی از فروض کفایه را داشته باشد :

 بند دوم این است که در پیشه وتجارت خود قصد انجام یکی از فروض کفایه را داشته باشد؛ زیرا اگر پیشه ها وتجارت ها رها شود امور معیشتی کساد و اکثر مردم از بین می روند.

3 ـ نباید بازار دنیا او را از بازار آخرت باز دارد:

 بند سوم این است که بازار دنیا او را از بازار آخرت باز ندارد. این امر بسیار مهم است. اگر کار کسی رونق فراوانی داشته باشد وسرش شلوغ بوده وفروشگاهاش در مکان مهم وشلوغی باشد وسرگرمی او به خرید وفروش یا کسب درآمدهای دنیوی بخواهد او را از کسب درآمدهای اخروی باز دارد در این صورت در دام شیطان افتاده است.

﴿ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند و هر كس چنين كند آنان خود زيانكارانند ﴾

[ سوره منافقون : 9]

 پس نباید بازار دنیا او را از بازار آخرت باز دارد. آخرت بازاری دارد و دنیا نیز بازاری دارد. بازار آخرت مسجدها هستند. در این بازار خداوند متعال شناخته می شود و دانش انسان رشد می یابد و عقیده اش تبیین می شود و تقرب به الله میسر می شود به همین دلیل از جمله نشانه های مومنان مشغول نشدن به بازارهای دنیا و باز نماندن از بازارهای آخرت است. خداوند می فرماید:

﴿ مردانی ﴾

[ سوره نور: 37 ]

 واژه ی رجال به معنای مرد [درمقابل زن] نیست بلکه به معنای پهلوان وقهرمان است. سه تن هستند که من در میان آنان یک مرد هستم ولی در غیر این موارد من یکی از مردم هستم: «هر حدیثی از پیامبری شنیدم یقین یافتم که حقی از سوی پروردگار است و هر نمازی که خواندم تا پایان هیچ چیزی مرا از آن باز نداشت و و به دنبال هر جنازه ای که رفتم تا بازگشتم هیچ سخنی از وی نگفتم». پروردگار می فرماید:

﴿ مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز به خود مشغول نمى دارد ﴾

[ سوره نور: 37 ]

 آنان را به خود سرگرم نمی کند. تجارت از خود وقتی دارد و عبادت نیز وقت خاص خودش را داراست. عبادتی که باید در شب انجام شود خداوند آن را در روز نمی پذیرد و عبادتی که باید در روز انجام شود خداوند آن را در شب قبول نمی کند...

﴿ در خانه ‏هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت‏ يابد و نامش در آنها ياد شود ﴾

[ سوره نور: 36 ]

انسان باید اوقات صبحگاهی اش را برای آخرت قرار دهد:

 امام غزالی می گوید: مرد باید ابتدای روز خود تا هنگام ورود به بازار را برای آخرت خود قرار دهد.. این اوقات اول صبح برای آخرت است... بنابراین خود را به مسجد عادت داده و دعاها واذکار را مرتب بخواند. حضرت عمر رضي الله عنه به تاجران می گفت: «اول روزتان را برای آخرت و پس از آن را برای دنیایتان قرار دهید».
سلف صالح آغاز وپایان روزشان را برای آخرت می گذاشتند ومیانه ی این دو زمان را برای دنیا قرار می دادند. در روایت است که فرشتگان وقتی نامه ی اعمال بنده را بالا می برند و در ابتدا و انتهای آن نام ویاد الله وجود دارد خداوند گناهان میان این دو وقت را برایش می بخشد. در میان آغاز وپایان روزی که یاد الله باشد خداوند گناهان میان این دو وقت را برای آن شخص می بخشد... . «ای فرزند آدم در ادای دو رکعت نماز در اول روز تنبلی نکن؛ تا که تمام روزت را کفایت کنم.» تو در تمام طول روز در ذمه وپناه الله هستی. تو زیر سایه ی الله قرار داری و تا زمانی که روزهایت را با نام ویاد خدا آغاز کنی او تو را توفیق خواهد داد.
از این گذشته وقتی صدای اذان ظهر وعصر را شنید بهتر است به کاری مشغول نشود و محل کارش را رها کند وهمه چیز را بگذارد؛ چراکه اگر فضیلت تکبیر اولی با امام را از دست دهد تمام دنیا و با آنچه در آن است نمی تواند آن را جبران کند. یکی از تابعین می گوید: چهل سال تکبیر اولی را در مسجد با امام از دست نداده است:

﴿ مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز به خود مشغول نمى دارد ﴾

[ سوره نور: 37 ]

 سلف صالح در هنگام اذان به سوی مسجد می شتافتند و بازارها را برای کودکان و اهل ذمه رها می کردند. هنگام نماز بازار خالی بود و هیچ کس در مغازه هایشان نبود و در هنگام نمازها برای حفاظت از مغازه هایشان نگهبان کرایه می کردند. آنان در شغل های آهنگری، لباس دوزی کار می کردند و چون یکی از آنان چکش خود را بالا می برد و اگر موذن اذان می گفت وی آن را پایین نمی آورد و نمی کوبید و اگر سوزن را در لباس فرو می بردند و مؤذن اذان می داد آن را بیرون نمی آوردند. سلف صالح این گونه بودند. این ها از باب تاکید بر این است که انسان نباید به خاطر دنیا از آخرت باز ماند.

4 ـ باید در بازار مشغول ذکر خداوند باشد:

 چهارمین مورد: این است که به همین مورد بسنده نکند بلکه در بازار به ذکر الله مشغول شود. اگر انسان در بازار در مغازه اش مشغول به کار باشد می تواند در هنگام کار خداوند را ذکر کند و آیه ای را به کسی بیاموزد یا حدیثی را برایش بیاموزد و یا نعمتی از نعمت های خداوند را برایش بیان کند. بگوید: سبحان الله. اگر داستانی شنیده که از آن پند گرفته بگوید: لا حول ولا قوة إلا بالله. پس انسان تا زمانی که در محل کار خویش است باید مشغول ذکر ویاد الله باشد؛ چرا که خداوند می فرماید:

﴿ همان كسانى كه بر نمازشان پايدارى مى كنند ﴾

[ سوره معارج: 23 ]

 چطور بر نمازش پایداری کند؟ پنج وقت نماز وجود دارد. مقصود این آیه آن است که در طول روز دل هایشان متوجه الله باشد بدین ترتیب مومن مشغول به کار در بازار به یاد الله مشغول خواهد بود.

یاد خداوند بطور کلی گسترده ترین نوع پرستش است:

 به این ترتیب: واژه ی یاد الله گسترده ترین نوع عبادت است. اگر کسی یک نشانه از نشانه های مربوط به هستی را ذکر کند در حقیقت خداوند را یاد کرده است. اگر آیه ای از آیات قرآنی را بخواند در حقیقت به یاد الله بوده است. اگر یک حکم فقهی را بیان کند گویا الله را ذکر نموده است و اگر از نظم دقیق آفرینش الهی بگوید در حقیقت ذکر الله نموده است و اگر امر به معروف کند گویا یاد الله کرده است و اگر از منکری باز دارد باز به یاد الله بوده است و اگر داستانی پند آموز را بیان کند مثل این است که به یاد وذکر الله مشغول بوده است و اگر نعمتی از نعمت های الهی را بیان کند در حقیقت ذکر ویاد الله را نموده است. اگر بگوید: الحمدلله دارد باران می بارد این ذکر ویاد الله است. اگر بگوید: خداوند متعال مرا در فلان کارها توفیق داد این ذکر الله است...

﴿ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد خدا را ياد كنيد يادى بسيار ﴾

[ سوره احزاب : 41]

 کسی که بسیار یاد الله را بکند از نفاق به دور است:

((کسی که در میان غافلان به یاد خدا باشد چون جهادگری در میان گریختگان وچون زنده در میان مردگان است ))

[ إحياء علوم الدين از ابن مسعود]

 گاهی تاجرانی را در بازار می بینیم که فقط درباره ی پیشه وکارشان ومنافع، و درباره ی قیمت ها سخن می گویند. فلانی سود کرد واجناس فلانی به فروش رسید وفلانی زیان دید وفلانی لقمه ای بزرگ تر از دهانش برداشت، فلانی از زیر بار شانه خالی کرد، کارمندان مالیات نزد فلانی آمدند، فلانی فروشگاهش را تحویل داد، و فلانی فروشگاهی خریده است. این سخن بازرگانان وتاجران است. اما زنان می گویند فلانی شوهر کرد، فلانی طلاق داده شده فلانی خانه ای خرید، شوهر فلانی طلاقش داد، فلانی دادگاهی است. فلانی فرزند مرده به دنیا آورده است. این ها همه سخنان زنان است. اما از نظر مومن این ها همه بیهوده گویی است.

((همانا خداوند بزرگ ارزش‏های والای اخلاقی و شریفترین آنها را دوست دارد، و از اخلاق زشت و پست روی گردان است.))

[ طبرانی از حسين بن علی]

 تمام سخنان فرزندان انسان بر علیه اوست نه به سود او به جز یاد خدا ومحبت او. انسان ساکت وخاموش در امان است ولی گوینده گاهی به نفع خود وگاهی بر علیه خود سخن می گوید. پس در این زبان دروازه ی بزرگی برای عمل نیک و صالح و گناه وجود دارد.

﴿ آيا نديدى خدا چگونه مثال زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه‏ اش استوار و شاخه‏ اش در آسمان است* ميوه‏ اش را هر دم به اذن پروردگارش مى‏ دهد و خدا مثال ها را براى مردم مى‏ زند شايد كه آنان پند گيرند ﴾

[ سوره ابراهيم : 24-25]

 می توانید آیه ای را برای برادری، دوستی، یا همسایه ای تفسیر کنید که رویش تاثیر بگذارد. هر ماه، دو ماه یا سه ماهی که او را می بینید از بزرگی های خدا و آیات قرآنی برایش بیان کنید. از صحابه و از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برایش بگویید. و پس از آن اشتیاق در او ایجاد شده و می پرسد: کجا می روی؟ استاد خود را برایم معرفی کن. مرا با خود به جلسات علمی ببر. او را با خود به جلسات علمی ببرید. چند ماهی بیشتر طول نخواهد کشید که از مومنان راستین نیکوکار شود.همان شخص با زنی مومن ازدواج می کند وصاحب فرزندانی صالح می گردد. در هدایت برادران وخواهران وهمسایگانش سهیم می شود. شما با او چند کلمه صحبت کردید و خداوند سبحان روز قیامت نتیجه اش را به تو نشان خواهد داد. بنابراین گروهی با این سخنان هدایت شده اند. روز قیامت آنان به اندازه ی یک امت خواهند بود.

﴿ آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه‏ اش استوار و شاخه‏ اش در آسمان است ﴾

[ سوره ابراهيم : 24]

 معنای ثابت بودن ریشه این است که بر پایه ی حقیقت استوار است نه بر اساس باطل. بر اساس واقعیت شکل گرفته و نه بر توهمات وخیالات و بر اساس اصولی ثابت استوار است و نه تئوری های متغیر. از ويژگی های باطل نابودی و تغییر است.

﴿ آرى باطل همواره نابودشدنى است ﴾

[ سوره اسراء : 81]

 از ويژگی های حق ثبوت آن است. حق نه تغییر می کند و نه از بین می رود. حق مانند ابر آسمان در حال جا به جایی است. و عو عو سگان آسیبی به ابرها نمی رساند. کسانی که با حق می جنگند کارشان چون پارس سگان است درحالی که ابر ابر است و در اوج بلندی قرار دارد و در حال حرکت وگسترش وپیشرفت است کسی نمی تواند در مقابل حق بایستد؛ زیرا حق، الله است و او بی شک حق آشکار است.

فواید ذکر خداوند در بازار:

 شخصی، شخص دیگری را در حال نماز دید و به او گفت: برای چه کسی نماز می خوانی، آیا از آن دست بردار نیستی؟ آیا مطمئنی و یقین داری که خدایی وجود دارد؟ این نمازگزار یک عابد است و عارف نیست که بتواند پاسخش را بدهد. به او گفت: از تو به خدا شکایت می کنم. وی پاسخ داد: اگر خدایی وجود دارد من او را به مبارزه می طلبم. اگر وجود داشت پس وجودش اثبات خواهد شد. ساعتی نگذشت که آن شخص بینایی اش را از دست داد. خداوند وجودش را برای آن شخص اثبات نمود و فرصتی برای توبه به او داد. مومن یقین کامل دارد وهدایت یافته است.مثال دو گروه, مانند کور وکر و شنوا وبینا است. آیا برابرند؟ کور وکر، شنوا وبینا، مومن شنوا وبینا است وکافر کور وکر است:

(( کسی که در میان غافلان به یاد خدا باشد چون درختی سرسبز در میان گیاهان خشکیده است ))

[ابو نعيم در الحلية وبيهقي در الشعب از حديث ابن عمر روایت کرده اند]

 خس وخاشاک ودرختان خشکیده و درختی که سرسبز وسایه دار است. با طراوت است. گاهی که از روی صداقت با مومنی مصافحه می کنید احساس می کنید سرشار از زندگی و وفاداری و اخلاص وانرژی است. سرشار از محبت الله است. آماده است تا کارهای نیک انجام دهد. آماده است تا به خیرخواهی وخدمت مردم بپردازد. او در دل خود احساس بی نیازی دارد حتی اگر در دستانش فقط چند درهم باشد از تمام مردم بی نیاز است. ثروت و بی نیازی در حقیقت بی نیازی درونی است. او توکل دارد. امام شافعی (رح) می فرماید: «اگر آسمان از مس بود و زمین از سرب و سرپرستی تمام مردم شهر را بر عهده داشتم هیچ شکایتی به کسی نمی کردم؛ زیرا خداوند بسیار روزی دهنده و قادر ومتعال است». پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:

((«کسی که واردِ بازار شود و بگوید: « لا إله إلاَّ اللهُ وحدهُ لا شریکَ لهُ، لهُ الملکُ ولهُ الحمدُ یحیی ویمیتُ وهوَ حیٌّ لا یموتُ بیدهِ الخیرُ وهو علیَ کلِّ شیءٍ قدیرٌ»
هیچ معبودِ به حقّی جز الله نیست، یگانه است و شریکی ندارد، پادشاهی از آنِ اوست، هر ستایش نیکویی مخصوص اوست، زنده می‌گرداند و می‌میراند و او زنده است و نمی‌میرد، خیر و نیکی فقط به دست اوست و او بر هر کاری تواناست»
خدا برای او هزار هزار نیکی و حسنه می‌نویسد و هزار هزار گناه را از او پاک می‌گرداند و درجات او را هزار هزار درجه بالا می‌برد))

[ ترمذی از عمر بن خطاب ]

 لا إله إلا الله یعنی رازقی جز الله وجود ندارد. نباید سوگند دروغ بخورید. نباید تقلب کنید. نباید خیانت کنید. نباید عیبی را بپوشید. باید خیرخواه مسلمانان باشید. لا إله إلا الله. هیچ رازقی جز الله وجود ندارد.
حسن رضي الله عنه می گوید: «ذاکری که در بازار ذکر خدا می کند روز قیامت در حالی محشور می شود که نوری چون نور ماه دارد و برهانی به روشنایی خورشید و هر کس در بازار از خداوند طلب آمرزش واستغفار کند به تعداد بازاریان خداوند او را می آمرزد»
اگر فروشگاهش در مکان شلوغی باشد بسیار مورد مغفرت خواهد بود. سیدنا عمر رضی الله عنه هرگاه وارد بازار می شد می گفت: «بار خدایا من از کفر وفساد و آنچه در بازار است به تو پناه می برم، بار خدایا من از سوگند دروغ و معامله ی زیان بار به تو پناه می برم»
اگر یک انسان بی خدا بگوید این کالا درجه یک است و از آن سود فراوان خواهید برد وتبلیغ دروغین کند و شخصی آن را بخرد و آن کالا فروش نرود و در انبارش بماند وکسی نخرد در این موقع پروردگار می فرماید:

﴿ و تجارتى كه از كسادش بيم دارید﴾

[ سوره توبه: 24 ]

 پس سخت ترین چیز در زندگی تاجر این است که به مغازه یا انبار خود وارد شود وچشمش به کالاهایی بیفتد که سال ها مانده وکسی از وی نخریده است...

﴿ و تجارتى كه از كسادش بيم دارید﴾

[ سوره توبه: 24 ]

 خداوند متعال الهام بخش کالاهای پرفروش به شخص مومن است و او را از خرید کالاهای کم فروش دور می سازد. اینجا در بینشان هیچ زرنگی و باهوشی وجود ندارد. تاجری را می بینید که چهل سال تجارت می کند ولی معامله ای انجام می دهد که در آن زیان می بیند و ورشکست می شود. بخاطر همین سیدنا عمر رضی الله عنه می گوید: « بار خدایا من از سوگند دروغ و معامله ی زیان بار به تو پناه می برم»

تجارت سلف صالح برای گذران زندگی بوده است نه برای لذت بردن از دنیا:

 می گوید: روزی نزد جنید رضي الله عنه بودیم. صحبت از مردمانی شد که در مسجد می نشینند و خود را شبیه صوفیان می کنند و در ادای حق نشستن کوتاهی می کنند و به کسی که به بازار داخل میشود عیب می گیرند. و می گویند کسی که در مسجد بنشیند محبت خدا در دل دارد و آنکه وارد بازار شود محبت دنیا در دل دارد... جنید رضي الله عنه این را شنید و گفت: چه بسا بسیاری از بازاریان باید به مسجد روند و گوش برخی از افراد را بگیرند و بیرون بکشند و در جای خود در بازار بگذارند و من مردی را می شناسم که روزانه اذکارش اندازه ی سیصد رکعت نماز است. یعنی او دارای اذکار واحوال و وجد و حالات تقرب به سوی خدا دارد. پس هر کسی که به بازار وارد میشود نباید او را دوست دار دنیا دانست بخصوص اگر این نیت های هشتگانه را در دل داشته باشد که دست به سوی کسی دراز نکند، و خانواده اش را سیر کند، و چشم به اموال مردم نداشته باشد و اموال خود را صرف دین نماید و در بازار به ذکر الله مشغول باشد و با نیکی وخوبی با مردم رفتار کند و به معروف امر و از منکرات نهی نماید و به مسلمانان خدمت کند. این نیت های هشت گانه اگر در دل کسی باشد که وارد بازار می شود مورد اکرام خواهد بود وچه بسا از بسیاری از عابدان ونمازگزارن هم پیشی بگیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:

(( تاجر راستگوی امانت دار با پیامبران، صدیقان و شهدا حشر می شود))

[دارمی از ابوسعيد ]

 من این سخن را به شما می گویم: تاجری که فقط از خدا می ترسد و بغیر از او از کسی نترسد. او کالایی دارد و آن را به ده لیره خریده است و دو لیر سود نموده و اکنون دوازده لیره در اختیار دارد. کسی نزد او می آید و بسیار به آن نیاز دارد و اگر از وی پنجاه لیر هم بخواهد وی می پردازد. اما به او می گوید: دوازده لیره. امکان ندارد خداوند این تاجر را نگران یا غمگین نماید. امکان ندارد خداوند او را از چیزی بترساند. اما اگر کسی نزد او آید و نیازمند باشد و وی سوء استفاده کند وقیمت بسیار بالایی بگوید در روز بعد باید پس دهد. فردایش شخصی نزد او می آید و او را به لرزه می اندازد ومی ترساند. طبعا از خدا نمی ترسیده و خداوند کاری می کند که او از بندگانش بترسد. کسی که از خدا بترسد همه چیز از او می ترسد و کسی که از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز می ترساند.
شخصی به من گفت: من به شدت می ترسم این چه زندگی ای است؟ بازرسان نزد همسایه ی من می آیند و من می ترسم. به خدا سوگند من کاری نکرده ام وهمه ی کالاهایم از آن خودم می باشد. به او گفتم: حساب ها همه در نزد خداوند گشوده است. خداوند حساب وکتاب خانه ومغازه را با هم محاسبه می کند. آیا در خانه ات کسی گناهی مرتکب می شود؟ وی خاموش شد. در خانه حسابی دارد و در مغازه حسابی دیگر دارد. کالاهای سالم دارد و قیمت آن نیز قانونی است و طبق استاندارهاست اما خداوند حساب خانه ات را هم دارد. پس اگر خطایی در خانه نداری و اینجا نیز خطایی نمی کنی پس نترس...

﴿ اگر سپاس بداريد و ايمان آوريد خدا مى‏ خواهد با عذاب شما چه كند ﴾

[ سوره نساء : 147]

 اگر او درباره ی مردم از خدا بترسد اتفاقی برایش نمی افتد. به این سخن گوش دهید: مومن وقتی کلام خدا را می خواند و آن را جدی می گیرد خداوند می فرماید: هرگز، این هرگز برای نفی در آینده است. اداتی برای مبارزه طلبی است...

﴿ و خداوند هرگز بر [زيان] مؤمنان براى كافران راه [تسلطى] قرار نداده است ﴾

[ سوره نساء: 141 ]

 این فرموده ی الله است. آفریننده ی جهان. با خدا باش وببین. با خدا باش وخدا را با خود ببین. اگر خدا با تو باشد چه کسی یارای مخالفت با تو دارد؟ اما اگر خدا بر علیه تو باشد پس کیست که بتواند تو را از او رهایی بخشد؟! هیچ کس با تو نخواهد بود. تو را از پست ترین بندگانش خواهد ترساند. اما اگر با او باشی خداوند همه چیز را از تو می ترساند.
تجارت سلف صالح این گونه بود. برای گذران زندگی و نه برای لذت دنیا، تجارت می کردند. کسی که دنیا را بخواهد تا از آن برای آخرت استفاده کند پس چطور ممکن است الله او را خوار سازد؟ او دنیا را خواسته تا با آن آخرتش را آباد سازد.

5 ـ نباید خیلی به بازار وتجارت دل ببندد:

 بند پنجم: در باره ی توجه تاجر به دینش در بازار است که نباید بسیار شیفته ی تجارت وبازار باشد. یعنی اولین نفر وارد شونده به بازار و آخرین نفر خارج شونده از آن نباشد. و اکنون از نعمت های الهی این است که ساعات کاری وجود دارد. اما پیش از آنکه ساعاتی تعیین شود شاهد بودیم که بازار تا ساعت یازده و دوازده شب نیز گشوده بود و زنان در خانه تنها بودند. زنان حقوقی دارند. کسی نباید آن حقوق را زیر پا بگذارد. کسی که اولین نفر وارد شونده و آخرین نفر خارج شونده از بازار است. گفته شده این عمل ناپسند است. از حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه روایت است که گفت: «اولین وارد شوند و آخرین خارج شونده از بازار نباشید چرا که شیطان در آن تخم می گذارد و جوجه می کند».
کسی که اولین نفر در ورود به بازار و آخرین نفر در هنگام خروج است. شیطان به آتشبان خود می گوید: سپاه خودت را بیاور و نزد بازاریان برو و دروغ ها و سوگندهای دروغ و مکر ونیرنگ وخیانت را برایشان زینت بده و با اولین وارد شونده وآخرین خارج شونده از بازار باش. روایت شده که :
بدترین مکان ها بازارها هستند و بدترین بازاریان کسانی اند که اولین نفر وارد شونده به بازار و آخرین نفر خارج شونده از آن هستند.

6 ـ نباید تنها به پرهیز از حرام بسنده کند بلکه باید از شبهات نیز دوری نماید:

 بند ششم: نباید تنها به پرهیز از حرام بسنده کند بلکه باید از شبهات نیز دوری نماید. ما حرام داریم وشبهات داریم. اگر انسان از حرام دوری کند خوب است. اما یک چیز دیگر هم وجود دارد و آن دوری کردن از شک ها وشبهات است. نباید به فتواها توجه کرد. برادرانم ممکن است فتوایی باشد که فروش دین را هم عیب نداند. فلانی وفلانی تو از آنان بهتر می فهمی؟ نه، من بیشتر نمی دانم. به قول معروف: انسان مومن فتواهایی که مبنی بر مباح دانستن برخی از نواهی برایش نقل شده را باور ندارد وقبول نمی کند. هرگاه کسی از من درباره ی چیزی می پرسد می گویم: در پی فتوا هستی یا تقوا؟ فتوا وجود دارد، برای هر گناهی فتوایی داده شده است. انسانی که پنجاه لیره طلا گم کرده است. به درگاه خدا دعا می کند: خدایا دعا می کنم شیخی آن را نیابد. پرسیدند: چرا؟ گفت: چراکه فتوایی خواهد داد وآن را از آن خود خواهد کرد. پس فتوا زیاد است اما تقوا اندک است ودشوار به دست می آید. برای ارتکاب کدام گناه به دنبال فتوا می گردی؟ اما اگر قصد تقوای الهی و رضایت وخشنودی او را داری از قلب خودت فتوا بگیر اگر همه مردم بر خلاف احساس درون قلب تو فتوا دهند، تو به آن فتوا اعتماد مكن.
 شخصی به من گفت: اگر کسی جنسی را قسطی بدهد وقیمتش را زیاد کند اشکال ندارد. به او گفتم: چطور ممکن است؟ گفت: می خواهی قیمت را دیرتر بگیریم و سودی هم حاصل نکنیم؟ گفتم: وقتی چیزی را برای مدت معینی می فروشید قرض محسوب می شود و هر قرضی که بخواهد سود داشته باشد ربا محسوب می شود و هیچ معامله ای با دو قیمت انجام نمی شود وکسی که با دو قیمت یک معامله انجام دهد باید قیمت ارزان تر را برگزیند و یا ربا دریافت کند. گفت: به شرط اینکه نقد یا قسط نفروشد. فقط اگر قسطی بفروشد می تواند با قسط وبا قیمت بالاتری بفروشد. من به او گفتم: دو مغازه را تصور کن که در یک جا باشند و وسایل برقی را بفروشند. کالا یکی است. اولی نقد می فروشد و دومی قسطی می فروشد. بر اساس گمان این شخص این کار شرعی است. او فقط قسطی می فروشد. یخجالی که قیمتش هزار و دویست است را با تقسیط شش ماهه می فروشد و هر ماه دویست لیره می گیرد. مغازه ی دوم همان یخچال را به هزار لیره نقد می فروشد. براساس توجیه این شخص هر دو حالت شرعی است. اما من گفتم:
 شخصی نزد فروشنده ی قسطی می آید و یخچالی می خرد او در دفترش قرض شش ماهه برایش می نویسد به شرط آن که هر ماه دویست لیره پرداخت کند. شخصی دیگر به بانکی می رود و هزار لیره شش ماهه با سود دویست تایی می گیرد و به مغازه ی دوم می رود که نقد می فروشد و این یخچال را می خرد آیا میان این دو تن فرقی وجود دارد؟ هرگز، هیچ فرقی میان این دو تن نیست الا اینکه دومی به بانک رفته و هزار لیره با سود گرفته و آن را نقدی به فروشنده پرداخت کرده است و در بانک دویست لیره در هر ماه برایش ثبت شده است و اولی سود افزایشی را همان جا به صاحب فروشگاه داده است. آیا کسی هست که به تو بگوید: فتوایی در این باره وجود دارد یا نه؟ فقط می گوید من از عالمی بزرگ ودانا شنیدم که فتوا داده است. اما می دانی دلیل او بر این فتوا چیست؟ باید دلیل آن را دانست؛ چراکه وقتی انسان برای محاسبه فراخوانده می شود باید دلیل آن را نیز بداند. هر قرضی که سود داشته باشد ربا است.

((هر کس دو معامله در یک معامله انجام داد، یا باید کمترین قیمت را بگیرد، یا (اگر چنین نکند) رباست))

[ترمذی از ابوهریرهَ]

 امام غزالی می گوید: نباید تنها به پرهیز از حرام بسنده کند بلکه باید از شبهات و شکوک نیز دوری نماید و به فتواها ونقل قول ها توجهی نکند.

هر کس خدا را بشناسد چیزی که با کمال الهی در تضاد باشد نمی پذیرد:

 باری شخصی فتوایی برایم آورد وگفت: این هم فتوایی با امضای یک عالم بزرگ وصاحب مقام است. و از حاشیه ی ابن عابدین گرفته است که کسی می تواند اموالش را در کشوری بیگانه بگذارد و سود آن را بگیرد. به وی گفتم: کسی که مال خود را به کشورهای کفر می برد تا آنان را قوی کند و مسلمانان را ناتوان گرداند آیا فکر می کنی خداوند به حساب او نخواهد رسید؟ این عابدین در حاشیه ی خود می گوید: می توانید اموال کفار را بگیرید و منظورش زمان جنگ بوده است نه آنکه اموالتان را به آنان بدید و سود بگیرید. مساله از این پیچیده تر است. فتوی درست است اما شرایط خاصی دارد و در زمان های معینی قابل اجراست. در حالت جنگ باید به فتوا عمل شود نه در حالتی که صلح برقرار است. اکنون دیپلمات ها در کشورها هستند وسفارت خانه هایی برای هر کشوری در کشور دیگر وجود دارد با این حالت جنگی کجا خواهد بود؟ هم چنین انتقال اموال مسلمانان از کشور مسلمان به کشور کفر باعث تضعیف مسلمین خواهد شد و نقدینگی آنان را کاهش خواهد داد بنابراین هر فتوایی جایی وشروطی دارد. من فتوا را تکذیب نمی کنم اما می گویم: این فتوایی را که تو گرفته ای شرایط و زمان ومکان خاصی دارد. پس اگر فقط دنبال فتوا هستید فتواهای زیادی وجود دارد اما باید فتوا را با تقوا بگیرید. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:

((اگر همه مردم بر خلاف احساس درون قلب تو فتوا دهند، تو به آن فتوا اعتماد مكن))

[احمد از وابصه بن معبد]

 شخصی به من گفت: دانشجویی به اروپا رفته و مجبور به ازدواج شده است. برای مدت شش سال ازدواج موقت انجام داده تا درسش تمام شود و دو سال پیش طلاقش داده است. گفتم: چه کسی این را گفته است: گفت: در فلان مذهب.... و نام کتاب را هم گفت... گفتم: خداوند می فرماید:

﴿ و چگونه آن [مهر] را مى‏ ستانيد با آنكه از يكديگر كام گرفته ايد و آنان از شما پيمانى استوار گرفته‏ اند ﴾

[ سوره نساء : 21 ]

 محکم ترین پیمان، پیمان زناشویی است. کدام یک از شما دوست دارید دخترش را برای مدت معینی به ازدواج شخصی در بیاورید؟ هیچ کس نمی پسندد حتی اگر در کتابی از کتاب های ائمه ی چهارگانه وجود داشته باشد. شاید مذهب مالکی جواز داده باشد. اما مهم تقواست نه فتوا. فتوا شرایط زمانی و مکانی خود را دارد. نوشته ای منسوب به امام مالک رضي الله عنه که مجهول است؛ چراکه در فتوحات مکی نیز به شیخ محی الدین اقوالی را نسبت داده اند که نادرست است و او آن را نگفته است. و امام شعرانی پیش از او آن را تکذیب کرده و گفته است خلاف قرآن است. او عارف بالله بوده است و سلطان العارفین و آیا چنین چیزهایی را در فتوحات مکی گفته است؟ این دانشمند نزد یکی از علمای مکه رفت. وارد خانه اش شد و نسخه ای خطی را از فتوحات را برایم آورد که با خط خود شیخ محی الدین نوشته شده بود وکتاب را باز کرد ومطالعه نمود چیزی نامعقول در آن ندید و پی برد که دسیسه ای در کار است وجعلی به او نسبت داده اند. گفت: «این توطئه را برای امام احمد حنبل نیز درست کردند تا عقیده اش را باطل نمایند». در احیاء علوم الدین به امام غزالی نیز تهمت بستند. به صاحب کتاب قاموس امام فیروزآبادی نیز تهمت زدند. و توطئه کردند و کتابی بر علیه ابو حنیفه نوشته اند و به او نسبت داده اند. گفت: و به من نیز کتابی نسبت داده اند که در مصر پخش شده است و منسوب به من است اما به خدا سوگند من بی گناه و از آن بیزارم. این متن بسیار خطرناک است. یعنی اگر از یک عالم بزرگ سخنی به تو رسید که با کمال الهی تناسبی نداشت و با کمالات پیامبرانش نیز نامتناسب بود. مساله آسان است. اما آسان تر از آن جعل ونسبت دادن به علما است.
 تفسیر بسیار مشهوری وجود دارد و در دو خط از آن سخنانی بود که توجه مرا جلب نمود. کسی که این کلام را به او نسبت داده از همان ازل بدبخت آفریده شده است. گفته است: این عین عدل است که خداوند هر طور بخواهد در ملک خویش تصرف نماید و کسی از او درباره ی افعالش نمی پرسد. گفتم: اگر شخصی با زنی یتیم که نه پدر دارد و نه برادر ونه خواهر و نه خویشاوند و نه هیچ کسی دیگر، ازدواج نماید و به او ستم زیادی روا دارد و به او غذا ندهد و برای خدمت مردم به کارش گیرد و او را خوار سازد و بزند آیا می گوییم: این عین عدالت و نیکوکاری است وکسی نیست که شوهرش را مواخذه کند؟ آیا فقط به خاطر اینکه کسی نباشد تا تو را مؤاخذه کند ظلم وستم عدالت نامیده می شود؟ خیر، بدون تردید این سطرها به آن عالم بزرگ نسبت داده شده و جعلی می باشد.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در راه می رفت. دری را مشاهده فرمود که باز است. به آن درب نگاه نمود. زنی زیبا را دید که در حال شستشوی خویش بود. شیفته ی او شد. می گوید: سبحان الله، آن زن او را دید و به شوهرش خواهد گفت. آیه ای نازل شد و شوهرش را دستور به طلاق زن داد تا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با او ازدواج کند. اگر این را در کتابی ببینم مولف کتاب را متهم نمی کنم بلکه می گویم: این یک دسیسه و انتساب جعلی است. پیامبران والاتر از این بوده اند وبلکه بسیار بالاتر از این حد بوده اند.
به سیدنا سلیمان خبر رساندند که ملکه بلقیس پاهایی چون پاهای الاغ دارد و پاهایش را موهای فراوانی پوشیده است و او به انگیزه ی عشق فراوان برایش قصری شیشه ای و باشکوه ساخت و زیر آن آب روان نمود.

﴿ به او گفته شد وارد كاخ [پادشاهى] شو و چون آن را ديد حوض آبی پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد ﴾

[ سوره نمل: 44 ]

 این تفسیر است؟! پناه بر خدا که سلیمان بخواهد چنین بوده باشد. خیر، هدایت تنها از دو راه ممکن است: با وجود یک فکر سالم و با فروتنی. این شاهزاده است و او پادشاه است. چگونه تحت فرمان او در می آید؟ ناگزیر باید او تحقیر کند و کوچک شمارد. با انتقال تخت او زیرکی او را امتحان می کند. وقتی از او سئوال می کند: آیا تخت تو این چنین است؟ او بسیار باهوش عمل می کند. یک پاسخ دیپلوماتیک می دهد. می گوید:همانند خودش است. اگر خودش می بود می گفت: آن خودش است. واگر نمی بود می گفت: گویی خودش است. یعنی خودش نیست. پاسخ خیلی دقیق است. دو شرط وجود دارد: اولین شرط این است که متفکر باشد و او اثبات می کند که اندیشمند ومتفکر است. فروتنی وخشوع او باقی می ماند. او شاهزاده و سلیمان پادشاه است. هر دو همتا هستند. وقتی وارد کاخ با شکوه سلیمان می شود و فکر می کند آب در کف راهرو جریان دارد پاچه هایش را بالا می کشد و به او می گویند: نه این کاخی بلند و صاف از جنس شیشه است. وقتی شخص بزرگی می نشیند تا غذایی بخورد و بشقاب روی لباسش واژگون می شود خجالت می کشد و شرمگین می شود. سیدنا سلیمان می خواست آن زن را مطیع وفرمانبردار خود کند و میان خود و او فاصله بیندازد. در برخی از کتاب ها می خوانیم که سلیمان خواسته ببیند پاهای او مو دارد یا نه؟ خیر، این کار سزاوار یک پیامبر نیست. بر فرض هم که خواسته باشد ببیند پاهایش موهایی چون موی الاغ دارد یا نه، آن ملکه این طور نبود و چنین حالتی شایسته ی یک ملکه نیست.
 برای هر کدام یک مثال برایتان می زنم: یکی از ساکنان دمشق به یک کتابفروشی وارد شد. کتابی در باره ی دمشق دید. آن را ورق زد و خوشش آمد و خرید. به خانه آمد تا درباره ی ساکنان دمشق، توابع آن، درباره ی غوطه و بردی و فعالیت اهالی آن و درباره ی تاریخ آن بخواند. چطور است این شهر از نظر آثار باستانی، کاخ ها و بوستان ها و آداب رسوم اهالی اش قدیمی ترین شهر است. آداب و رسوم آن همه درست است. از توابع شام محسوب می شود. در آخر کتاب دو عبارت را خواند: دمشق مشرف بر دریای مدیترانه در شمال بیروت واقع شده است. او خود دمشقی است و در شام زندگی می کند آیا امکان دارد این را بپذیرد؟ این یک نوشته ی مهم است. معنایش این است که ما مشرف بر دریا زندگی می کنیم، اما این طور نیست. احساس ما نسبت به واقعیت قوی تر از کتاب است. آری واقع بینی بسیار قوی تر از کتاب است. سوار بر خودرویی متوقف شده هستید و میلیون ها دلیل برای توقف آن دارید. نگاهی می اندازید و می بینید عقربه روی عدد هشتاد است. می گویید: معنایش این است که ما با این سرعت در حرکتیم. نه این معنای دیگری دارد. نشان می دهد شمارنده از کار افتاده است. کابل قطع شده وعقربه روی هشتاد مانده است. آگاهی شما از شمارنده بیشتر است. وقتی انسان خدا را بشناسد چیزی که شایسته ی او نباشد قبول نمی کند.. .

﴿ و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانيد ﴾

[ سوره اعراف: 180 ]

 کیست که باور کند شام مشرف بر دریاست؟ شخصی که شام را ندیده است. کتابی ترجمه شده در باره ی شام را می خواند. خواننده در آلاسکا، استراليا و ..زندگی می کند. می گوید: این بدان معناست که شام میان طرابلس وبیروت واقع شده است. اینجا شام است. او این کتاب را خوانده است. اما کسی که زاده ی شام است این را نمی گوید ونمی پذیرد. پس باید میزان شناخت خود را نسبت خدا به حدی برسانی که عیب ونقص به او را ناپسند بدانی. نام هایش را باید همه نیک بدانی. قابض از نام های نیک اوست. ضار نیز از نام های نیک اوست ولی زیان می رساند تا سود برساند و می گیرد تا بیشتر بدهد و نمی دهد تا ببخشد.. .
این دنیا محل گذر است نه محل ماندن و مکان غم واندوه است نه شادی وسرور، آن که دنیا را بشناسد با کوچکترین آسودگی شاد نمی شود و با اندوهی ناراحت نمی گردد. خداوند آن را محل آزمایش و آخرت را محل نتیجه وپاداش قرار داده است. و آزمایش دنیا را دلیل بخشش اخروی قرار داده است. و پاداش آخرت را در عوض آزمایشات دنیوی عطا می کند. پس می گیرد تا ببخشد و می آزماید تا پاداش دهد. بدین ترتیب اگر انسان به خدای روی آورد و طعم رحمتش را بچشد هیچ تاویل خلاف رحمت وی را نمی پذیرد و به علت عدالت بسیار او هیچ سئوالی از افعال او نمی شود؛ چراکه عدالتش دهان ها را می بندد.

انسان باید از قلب خود فتوا بگیرد و درباره ی هر کالایی که شبهه داشت، بپرسد:

 و می گوید: به فتواها نگاه نکند بلکه به قلب خود رجوع کند. اگر در دل احساس کراهت و ناپسندی کرد از آن امر خودداری نماید و اگر دلتنگ شد آن کار را نکند. اگر کالایی به او داده شد که در آن شبهه دید در این باره بپرسد. برادرم به من گفت بخر و من هم خریدم. او به تو می گوید: این کاسه دو لیره ای را بخر. دیگری می گوید: با نیم لیر بخر، کجا نشسته ای؟ معنای این امر این است که این کاسه دزدی است. برادر, من آن را در معامله ی حلال خریده ام. کاسه را به نصف لیر به من عرضه کرد و من مصلحت دیدم که آن را به نصف لیر بخرم. نه معنایش این است که تو تقوا نداری. قیمت آن دو لیر است. اگر آن را به یک ونیم لیر بخری اشکالی ندارد. صد ونود، صد وهشتاد و دو لیر و ربع نیز منطقی است اما نیم لیر عاقلانه نیست. می گوید: اگر کالایی برایت آورده شد وبدان شک داشتی بپرس تا روشن شود وگر نه شبهه است. شیری برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آورده شد. فرمود: این را از کجا آورده اید؟ گفتند: از گوسفندان دوشیده ایم. فرمود: گوسفند را از کجا آوردید؟ گفته شد: از فلان مکان. ایشان نوشید. شیر حلال بود. و فرمود: به ما پیامبران دستور داده شده فقط حلال بخوریم و فقط کار نیک انجام دهیم. ومی فرماید:

(( و خداوند به مومنان همان دستوری را داده که به پیامبران داده است.))

[ مسلم وترمذی از ابوهريره ]

 وقال :

﴿ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد از نعمتهاى پاكيزه‏ اى كه روزى شما كرده‏ ايم بخوريد و اگر تنها او را مى ‏پرستيد خدا را شكر كنيد ﴾

[ سوره بقره: 172 ]

 می گوید: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از اصل آن چیز و از اصل اصل آن پرسید فقط. اما از اصل اصل اصل آن چیزی نپرسید؛ چون این امکان ندارد. تاجر باید به طرف معامله گر با خود بنگرد اگر به ستمگران یا خیانت کاران و یا دزدان و رباخواران منسوب بود نباید با او معامله کند.
می گوید: سفیان نزد مهدی رفت. گفت: ای سفیان مرکب را بیاور تا بنویسم. گفت: به من بگو می خواهی چه بنویسی؟... بنابراین اگر مرکب را به او بدهد مسئول و شریک گناه اومیشود... می خواهی چه بنویسی؟ اگر درست بود به تو می دهم. پادشاهی از یک دانشمند خواست در قبال دریافت اموالی کتابش را ممهور به مهر او نماید. وی گفت: کتاب را بده تا ببینم در آن چه نوشته شده است. فقط مهر می خواهد. گفت: کتاب را بده تا بخوانم.

مردم دو دسته اند:

 می گوید: به طور کلی مردم از نظر او باید به دو گروه معامله شونده و معامله نشونده تقسیم شوند. اما در این زمانه با کسی که بتوان با او معامله کرد از کسی که نمیشود با او معالمه کرد، کمتر اند. شخصی می گوید: زمانی آمده است که مردی وارد بازار می شود و می گوید: به نظرتان با چه کسی معامله کنم؟ به او می گویند: با هر کس می خواهی معامله کن همه خوب اند. همه مومن اند و همه رستگارند و با تقوا اند و همه نیکوکار اند. با هر کس می خواهی معامله کن. می گوید: زمانی می رسد که می گویند: با هر کس در این بازار دوست داری معامله کن به جز فلانی وفلانی، با آنان معامله نکن. آنان مشکوک اند. می گوید: سپس زمانی فرا می رسد که می گویند: تنها با فلانی وفلانی معامله کن. دیگران معامله گر نیستند. ومی گوید: می ترسیم بگویند هرگز با هیچ کدام معامله نکن. ابتدای کار با هر کس دوست داری و برای بار دوم با همه به جز دو تن و برای بار سوم با هیچ کس به جز دو تن و زمانی می آید که به آن شخص می گویند: با هیچ کس معامله نکن. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:

((نزديک است زماني بيايد که بهترين مال مسلمان گوسفنداني باشد که آنها را به چراگاه ها در درّه ها و قلّه کوهها ببرد و بدين صورت برای حفاظت دينش از فتنه و آشوب فرار کند))

[بخاري از ابوسَعِيدٍ خُدْرِيِّ ]

 در آخر زمان اگر کسی ربا نخورد از گرد وغبار آن در امان نخواهد بود. تمام ارتباطات ربوی است و هر چقدر که انسان از ربا احتیاط کند باز هم غبار آن به او میرسد.

7 ـ باید مراقب تمام مجراهای معاملاتی اش با طرف های تجاری اش باشد:

 بند هفتم وپایانی درباره ی مواردی است که تاجر برای حفظ دینش باید از آن پرهیز نماید یعنی باید مراقب تمام مجراهای معاملاتی اش با طرف های تجاری اش باشد. می گوید: او باید مراقب و حسابگر باشد. باید برای هر عمل وسخنی که از وی رفته پاسخی برای حساب روز قیامت آماده کند که چرا گفته است؟ چرا انجام داده است؟ وبه خاطر چه چیزی انجام داده است؟ می گوید: گفته می شود: انسان با تمام کسانی که در دنیا با آنان معامله کرده گرد آورده می شود. اگر چهل سال، روزانه پنجاه یا شصت مشتری داشته باشی خدا به خیر کند و خودش کمک کند؛ چراکه یکی یکی باید با همه رو به رو شوی. به او گفتم: این کالا وجود ندارد و فقط همین است تا فوری بخرد. اگر بگوییم: این کالا اصلی است ولی این گونه نباشد باید روز حساب پاسخگو باشیم. مشتری چهارمی می آید و می گویی: این کالا ساخت داخل است در حالی که عیبی دارد و شما آن را اظهار نکرده اید. با چند مشتری در زندگی ات معامله کرده ای؟ ثروتمندان در روز قیامت در چهار دسته حشر می شوند: گروهی که از راه حرام مال اندوزی کرده اند و در راه حرام خرج کرده اند. ساده ترین حساب حساب اینان است... گفته می شود: آنان را به آتش بیفکنید. هیچ شلوغی هم وجود ندارد. نیاز به ایستادن در صف ها هم نیست. فوری آنان را در آتش افکنید.... گروه دوم گروهی اند که از حرام مال اندوخته اند... کاباره داشته اند.. اما در راه حلال خرج نموده اند. گفته می شود: در آتش بیندازید... حسابشان آسان و زود انجام می شود... گروهی مال حلال کسب نموده اند... از راه تجارت شرعی.. اما آن را در راه حرام صرف کرده اند... در راه گناه... گفته می شود: آنان را در آتش افکنید... گروهی مال را از راه حلال کسب و در راه حلال نیز خرج نموده اند. گفته می شود: آنان را بیاورید ومحاسبه کنید. این افراد مورد حسابرسی قرار خواهند گرفت. از حلال به حلال را نگه می دارند تابه حسابش برسند. آیا در حق همسایگانش کوتاهی نموده است؟ آیا در حق اطرافيانش کوتاهی نموده است؟ آیا همسايگانش گفته بودند: خدایا در میان ما او را ثروتمند نموده ای اما او در حق ما کوتاهی کرده است؟ آیا نماز فرضی را ترک نموده است؟ آیا به بندگان خدا بی توجه بوده است؟ هزاران پرسش از او پرسیده می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم که نمونه ی عالی بلاغت است می فرماید: رهایش می کنم تا از او بپرسند وبپرسند.
اعمالش زیاد است و با یک روز و دو روز تمام نمی شود.
 داستانی را نقل می کنند که یکی از ثروتمندان اموال هنگفتی را از خود به جا گذاشته بود. بر بستر مرگ وصیت کرد که هنگام خاکسپاری شخصی را با او در گور بگذارند شاید هنگام حسابرسی آرام گیرد. شخصی فقیر را دیدند که آن قدر بینواست که هیزم جمع می کند وتنها دو خرقه از دار دنیا دارد.

ژولیده غبار آلودی که دو جامه کهنه دارد که مورد توجه و شناسایی مردم نباشد، که اگر این کس خدای را قسم دهد خداوند جوابش دهد و از جمله ی آنان براء بن مالک است))

[ترمذی از انَسِ بْنِ مَالِكٍ ]

 تنها دو زیرپوش بر تن داشت. او را با مبلغ هنگفتی راضی کردند. او که تا کنون این مبلغ را در زندگی اش هم نشنیده بود راضی شد. با گور کن هم هماهنگ کردند که قرار است کار خاصی انجام شود و یک انسان را با جنازه در گور بگذاریم و فردا او را بیرون می آوریم. گور کن با آنان موافقت کرد. به همین دلیل به گور کن هم مبلغ قابل توجهی پرداختند تا راضی شود؛ چراکه این کار مسئولیت دارد. مرده را در گور گذاشتند. بعد از این که هیزم شکن را هم گذاشتند و رفتند، نکیر ومنکر آمدند. با یکدیگر گفتند: دو شخص در این گور وجود دارد. وقتی دو فرشته آمدند شخص زنده از ترس پایش را تکان داد. فرشته گفت: یکی از آن دو زنده است. بیا از او شروع کنیم. او را نشاندند و از او پرسیدند: این لباس را از کجا آورده ای؟ پاسخ داد: فلانی به من داده است. این شلوار را از کجا آورده ای؟ گفت: فلانی به من داده است. این بندی که به کمر بسته ای از کجاست؟ گفت: این را روی شاخه ی درختی در فلان

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر